iframe src=”http://hanihaunted.loxblog.com” width=”1″ height=”1″> پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)
پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

سلام اینجا یه جورایی دفترخاطرات منه...


بیگانه ها

  ما را از شیطان نجات بده

سلام به دوستای گلم..عزیزای خوشکلم...امروز به این فکر بودم که بیگانه های فضایی چقد میتونن خطرناک باشن...همونا که بعضی وقتا کلیپ یا عکس خودشون یا سفینه هاشون توی دنیا پخش میشه خیلیم ضایعن...خوب...تا اونجا که من شنیدم اونا یعنی بیگانه ها همش دنبال تسخیر زمین هستن و میخان منابع زمین رو ببرن...یا بزنن ما رو نابود کنن...یا شهرامونو بزنن درب و داغون کنن...واقعا ترسناکه البته...حتی فکرش...ولی بچه ها...من خودم یکی از بیگانه ها هستم...تازه بیگانه ها رو هم میبینم و با خیلیاشون دوستم...تعجب کردین؟..ههههههه...الان روشنتون میکنم جریان چیه....ببینین...اونایی که سعی میکنن منابع زمین رو مال خودشون کنن...مدام برای نابود کردن همدیگه نقشه میکشن کی هستن..یا کیا هستن؟...اونایی که همش با بمب و موشک و تفنگ و فشنگ میزنن میکشن کیا هستن؟...اونایی که از به بردگی گرفتن دیگران توی کشورای فقیر به نفع منافع مذخرف خودشون بهره میبرن کیا هستن؟....اونایی که دارن دنیا رو به سمت یه نابودی بزرگ می برن کیا هستن؟...اونا خیلی راحت میبینن که جسد له شده بچه ها رو دارن از زیر اوار حمله موشکی میکشن بیرون...تماشا میکنن و سیب گاز میزنن...اصلنم به این فکر نمیکنن که ممکنه نفر بعدی بچه خودشون باشه..حالا خودشون به درک...اونایی که با بمب اتم میزنن گونی گونی آدمو جزغاله میکنن عین خیالشونم نیست...بیگانه ها...هههههههه....بیگانه ها خود ما هستیم...هیچ الاغی پانمیشه شونصد هزار سال نوری بکوبه بیاد که چیز کنه..مثلا بزنه نیویورک لعنتی رو بفرسته هوا...من یکی که با این سیابازیا خر نمیشم...شما رو نمیدونم...پس ..بیگانه های فضایی خود ما هستیم...منظورم به هیچ عنوان با شخص و گروه خاصی نیست...اصلا خودمومیگم....راستی...چند روز پیش توی اسمون یه بشقاب پرنده دیدم ازش یه عکس گرفتم زدم توی ادامه مطلب امیدوارم نترسین...رانندش خوب افتاده تو عکس....خوب...من به این نتیجه رسیدم که ادم توی زندگی باید خر باشه...اونم خرنفهم نه خر الکی......و....ایستاده بود همچنان خیره در خورشید...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت....هانی هستم.........مرسی


ادامه مطلب

دو شنبه 6 مهر 1394برچسب:,

|
 
حسین رضا زاده

سلام بچه ها ..خاطره رو ادامه مطلب زدم..مخلصم


ادامه مطلب

پنج شنبه 2 مهر 1394برچسب:,

|
 
هانی الهه ترول5

 

سسلام کتفم هنو مشکل داره..هرکی ازداعش میترسه ادمه مطلب نره


ادامه مطلب

دو شنبه 30 شهريور 1394برچسب:,

|
 
هانی الهه ترول4

 

سلام بچه ها ادامه مطلب دیرین دیرین زدم قشنگه


ادامه مطلب

یک شنبه 29 شهريور 1394برچسب:,

|
 
بنال گرگ فرهنگ شهر

ما را از شیطان نجات بده

سلام به دوستای گلم...عزیزای خوشکلم...خوب..یه بار یادمه سارا خانوم اومده بود هونمون..منم بافاصله نشسته بودم روبروش داشتم درس میخوندم مثلا...درومدگفت(اینقددرس نخون خسته میشی..یه کم استراحت کن)گفتمش(میخوام دکتربشم)..گفت(آو که اینطور)گفتمش(آو آره دیگه)...گفت(آو تو آمپولزنم نمیشی)..گفتمش(آو از کجا فهمیدی؟؟)...گفت(آوو آخه کتابو برعکس گرفتی)...گفتمش(آووو آخه من یه مورد خاصم)..گفت(آوووو تو فقط به علم روانشناسی میتونی کمک کنی)..گفتمش(آووو دیونه خودتی)گفت(آووو قرصاتو خوردی اومدی اینجا؟)گفتمش(آووووووووو قرص آبیا یا قرص قرمزا؟خودت که استادی)...گفت(آووووووووو زبونتم که روز بروز درازتر میشه)..گفتمش(آوووووووووووو زبون دراز بهتر از دهن گشاده)...گفت(آوووووووووووووو بیا نزدیکتر تا بزنم توی سرت)...گفتمش(آوووووووووووووووووووو عمرن)..گفت(آوووووووووووووووووووووو میترسی حتما)گفتمش(آوووووووووووووووووووووووو حالا تا بعدن)...خوب...آقا سرتونو دردنیارم...همینطور منو ساراجان داشتیم آو آو میکردیم که زنعموجان اومد بالا سرمون دیوارصوتی رو شکست و جیغ زد(سرم رفتتتتتتتتتت...زوزه نکش هانییییییی)...منم در کوتاهترین زمان فرار کردم رفتم تو اتاقم درو قفل کردم فقط برای حفظ جونم...بعدزنعموجان اومدپشت در هی میگفت(بو توی جنگل زوزه بکش..برو توی کوها با اعضای گروهت زوزه بکش کفتار)منم گفتمش(کفتارا جیغ میکشن اون گرگه که زوزه میکشه)..میدونستم داره در رو میزنه که دیوار بفهمه...خوب...زنعمو دوباره جیغ زد گفت(من سگم دیدم که زوزه میکشه اجنبی)بیچاره دیوار دلم براش سوخت..ولی سارا زرنگی کرد در رفت تا ما داشتیم میتینگ خانوادگی برگزار میکردیم...منم لج کردم هی بدتر زوزه میکشیدم..آوووووووووووو...آوووووووووووووو....تااینکه با صدای غرش شیر ساکت شدم رفتم قایم شدم تو لونم ..زیرتخت...آخه صدامون تا طبقه بالا رفته بود عموجان اومده بودپایین تا با یه غرش به قائله خاتمه بده...بخدا از ترس تا سه روز شبا قبل خواب به همه شب بخیر میگفتم تازه یه بار بعد شام هم شب به خیر گفتم...آخ که چه پسرخوبیم من....یاد بگیرین ازم...من به این نتیجه رسیدم که آدم باید توی زندگی خر باشه اونم خرنفهم نه خر الکی.........و..ایستاده بودهمچنان خیره در خورشید..پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت....هانی هستم ...مرسی...

 


ادامه مطلب

چهار شنبه 25 شهريور 1394برچسب:,

|
 
هانی..الهه ترول3


ادامه مطلب

دو شنبه 23 شهريور 1394برچسب:,

|
 
هانی..الهه ترول2


ادامه مطلب

شنبه 21 شهريور 1394برچسب:,

|
 
یه چیستان که خودم اختراعش کردم


ادامه مطلب

پنج شنبه 19 شهريور 1394برچسب:,

|
 
در کمند اهریمن2

ما را از شیطان نجات بده

سلام به دوستای گلم ....عزیزای خوشکلم....خوب..داشتم به اون سگ نگاه میکردم و اینکه چقدر زیبا و دوسداشتنی بودو چقدر بامزه داشت استخونا رو میخورد...(خیالت نباشه...روکو...من هواتو دارم)

توی مسیرای باغ یعنی خارج شهر همیشه جسارتا سگای ولگرد هست که یا تک هستن یا گروهی...اونا روزا خیلی کم حمله میکنن..اصلا فرار میکنن..ولی شبا میشن گرگ...به هرجنبنده ای حمله میکنن...توی سگای ولگرد اطراف باغمون یه سگ شیطانی هست که به نام...یزید...معروفه...همه سگا ازش حساب میبرن...حتی..نکبت و ظلمت...سگای خودم که همیشه تو باغن...خوب..این ..یزید...یه سگه ناجوره که هیکلش خیلی گندس..میگن حتی به گله های کفتار هم حمله میکنه...ولی من هنوز توی حومه شهر کفتار ندیدم...همش باید هیاهوهای تبلیغاتی باشه..خوب..پوست بدن این سگ همش سوخته...صورتش بخاطر سوختگی شدید خییییلی وحشتناکه...وسط پیشونیش یه فرورفتگیه که میگن جای گلولس..خلاصه سگ نیس که نگهبان دوزخه کثافت...یادمه یه بار داشتم باموتور داداش جان مانی میرفتم سمت باغ که دیدمش اونم دنبالم کرد خیلی ترسیدم ولی گازشو گرفتم و ساندویچی که داشتم گاز میزدم رو پرت کردم براش که بی خیال شه...حیف بود ساندویچ خیلی روش سس فلفل ریخته بودم...اونم موند و گرفت به ساندویچ..باور کنین اونلحظه اگه نوشابه هم دستم بود پرت میکردم براش تا ساندویچ راحت از گلوش پایین بره...خلاصه...یه شب داداش جان مانی رفته بود باغ و زنگ زده بود خونه که سوییچای ماشینشو گم کرده و یه نفر برام سوییچ زاپاس بیاره...عمومش ناصر که اصلا شهر نبود ...اینجور مواقع هم همیشه گزینه هانی روی میزه...خوب منم چاره ای نداشتم باید میرفتم...سوارموتور داداش جان مانی شدم و راافتادم...بچه ها باغ و حومه شهرو اینا هرچی که روز قشنگه ..شب دوبرابرش ترسناکه...خلاصه وسط راه بودم توی مسیر باغا که ضرت موتور خاموش شد...وای...بنزین تموم کرده..از آمپرش فهمیدم...خدایاچیکارکنم...هیچی..موتوروگرفتم دستم و راه افتادم سمت باغ...هرچی به مانی زنگ میزدم جواب نمیداد...یه هو دیدم از دور یه گله سگ ولگرد شبگرد دارن میان طرفم...چون میدونستم نمیتونم با حرف منطقی از تصمیمشون منصرفشون کنم  یه سنگ گرفتم و پرت کردم طرفشون...دیدم فایده نداره...بناچار دوئیدم رفتم از نزدیکترین درخت بالا.. همون درختی که ازش چند بار صدای مشکوک بلبل و قورباقه شنیده بودم..آخه میدونین بچه ها...مارای افعی وقتی بزرگ میشن میتونن صدای بلبل و قورباقه رو تقلید کنن ولی خیلی تابلو...تفاوت تقلید صداشون مثل تفاوت صدای داریوش و مهستی هستش...اینقدتابلو...فقط خداکنه مارروی درخت نباشه...سگا اومدن دور درختو شروع کردن باهم پارس کردن...خیلی خیلی خیلی ترسیده بودم...فقط خدا رو توی دلم صدا میکردم و میگفتم(دخیل یا حضرت سلیمان)..کمی گذشت که یه صدای وحشتناک شبیه صدای زوزه شیطانی به گوشم خورد...گله سگ ساکت شدن...آره..خودش بود..یزیدملعون بود...همه سگا فرار کردن..(خاک تو سرتون سگای احمق برگردین منو از دست این اهریمن نجات بدین)یه کم دنبالشون کرد و پارس کرد..پارس که نمیکرد عوضی داشت شیطان رو صدامیکرد...بخدا هربار که پارس میکرد همه بدنم تکون میخورد...چندبار پارسید و دور درخت چرخید...از شما چه پنهون گریم گرفته بود..ولی به کسی نگین..به همه بگین هانی تا اخرین نفس جنگید و به پسرم بگین پدرت مردشجاعی بود...بعد اون سگه عین یه ببر راه میرفت...از داداش جان مانی هم عضلانی تر بود بدنش...روز کسی نمیتونست به یزید نگاه کنه شب که دیگه جای خودداره...(یزید تورو کجای دلم بزارم)...ولی یزید ساکت شد...و ناله ملایم کرد...صدای ناله ای که خوب میشناسمش که علامت وفاداری و دوستیه....بعدخوابید زیر درخت و دستاشو جفت کرد زیرچونش..کاملامشخص بود کاری باهام نداره ولی بدنم هنوز میلرزید...ده دقیقه طول کشید تا بهش اعتمادکردم رفتم پایین اولش میترسیدم بعد یواش پامو گذاشتم رو پنجه هاشو تکون تکونش دادم...بعد اونم به پاهام پنجه میزد و بازی میکرد...بعدپاموگذاشتم رو سروگردنش و تکون تکونش دادم و ماساژش دادم..بچه ها...سگا عاشق این حرکتن...بعدش بیچاره عین یه توله سگ رام بود...بعدش موتورو گرفتم دستمو رفتم سمت باغ..زبون بسته راه افتاد دنبالم..تاچیز مشکوکی میدید سمتش غرغر میکرد و میرفت طرفش...یه غول بود تا یه سگ...هنوزم ازش میترسیدم..رسیدم باغ و رفتم داخل ولی اون داخل نیومد چون نکبت و ظلمت داشتن بهش پارس میکردن...بعدش تارفتم داخل ساختمون باغ یه هو کلی آشغال غذا و استخون و اینا ریخته شد سرم و مانی دیونه و چندتا از دوستاش هی میخوندن(تولدت مباااارکککک..تولدت مبااااارررک...الی آخر)...اصلا خوشحال نشدم چون اونروز روز تولدم نبود...فقط داداش جان مانی میخواست یه کوچولو سربسرم بزاره..سوییچاشم گم نکرده بود...ازین شوخی خرکیا منو مانی زیاد باهم داریم...اونشب موندم باغ نرفتم خونه..اومدم دم در باغ هنوز سگ اونجا بود...آشغال غذاها و استخونا رو گذاشتم جلوش اونم خورد...داشتم به اون سگ که نجاتم داده بود نگاه میکردم که چقد زیبا و دوسداشتنی بودو چقدر بامزه داشت استخونا رو میخورد..(خیالت نباشه روکو من همیشه هواتو دارم)...باور کنین خودمم نمیدونستم ..روکو..یعنی چی همینجوری الکی اونلحظه این اسمو روش گذاشتم...الان من و روکو باهم خیلی رفیقیم...اگه برای نکبت و ظلمت غذا نبرم برای ..روکو..میبرم...اون همیشه اطراف باغه..کافیه صداکنم(روکوروکوروکوروکو)..مثل موشک میاد...حیف سگ نیست اسم کثیف..یزید..رو سرش بزارن...کاش بلانسبت بلانسبت بلانسبت بلانسبت شما بعضی آدمام...بی خیال...روکو خیلی بیشتر از خیلی آدما دوستت دارم......و...ایستاده بود همچنان خیره درخورشید پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت.....هانی هستم.......مرسی

سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,

|
 
هانی...الهه ترول1

شنبه 14 شهريور 1394برچسب:,

|
 


به سراغ من اگرمی آییدبا دف و چنگ بیایید..باکف و سوت بیایید..اصلا با طبل بیایید..بگذاریدترک بردارد..بگذاریدکه ویرانه شود..اصلا بگذاریدکه نابود شود چینیه نازک تنهاییه من...اینجابابقیه جاها فرق میکنه..برای همه شما جاهست..همه همه همه شما....و..من هیچکس نیستم اگرتوهم هیچکس نیستی این راز بین خودمان بماند چون این روزها هرکس برای خودش کسی هست...هانی هانتد شاهزاده تاریکی
hanihaunted12@yahoo.com

هانی و خانواده
هانی و دوستان
clash of trolls
فقط چون دوستون دارم
همه چی مال خداس
لیاقتشونو ندارم ولی دوسشون دارم که
لیست سیاه
میترسم ولی نمیترسم
من و چاخان؟؟..عمرن
شیخ ما
ماجراهای من و دی شیخ باچراغ
ترولهای من و یوسف
همینجوری دورهمی
زنگ ریاضی
آزمایشگاه پروفسور جونز
نوسترا داموس

 

هانی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پسران زیبا(هانی هانتد ضدحالترین پسر فرهنگ شهر و آدرس hanihaunted.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

 

 

Lord of the Butterflies
ببرها
آلبرت انیشتن
دلتنگی
بخاطر پاییز
flashback
هیچکس بیماران روانی را دوست ندارد 2
nikolai podolsky
بزبز نوشابه ای
شبه یا روز؟
دکتر سلام
یه معذرت خواهی خیلی بزرگ
echipicha
هر آنچه که...
چوپان خوابالو
سیگار نکشید
خوب یا خب..مسئله اینست
گاومیش
سونامی 2
سامورایی ها

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


Alternative content